loading...
نامه های بی نشان
امیرعلی بازدید : 3 چهارشنبه 24 آبان 1391 نظرات (0)

بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
گل نمی روید چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند

کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
گاهی سخنانی هست گه باید گفت... گاهی حرف هایی هست که باید زد... گاهی باید گفت تا نپوسد تا نخشکید... گاهی...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 2
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 4
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 11
  • بازدید ماه : 12
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 91